پای حرفای مادر شهید ادریس..
دیشب که رفته بودم سر سلامتی و احوالپرسی دهمین مادر شهید شهرمون..
میگفت ادریسم کم سن و سال بود.. 17/5 سال
چهار بار رفتم جبهه برش گردونم..اما میگفت مامان چطور دلت میاد مگه خون من از دوستای رزمنده م رنگین تره آخه..
وهرسری قالم میذاشت میگفت همین جا بنشین جایی نریا میرم ساکمو میارم میریم گراش..
بعد چندساعتی انتظار.. یکی از رفقاش اومد وگفت مادر منتظر ادریس نباشین اون الآن تو خط داره با بعثیا میجنگه……
چه شوقی دارن وقتی سری میزنی و احوالی میپرسی..
راستی چقدر پیر و ازپاافتاده شدن مادرای شهدا..
میگم شاید تا چندسال دیگه هیچکدوم ازمادرای شهدا بینمون نباشنا….
اونا خیلی نیاز به دلجویی دارن
بچه ها دریابید این گوهرها رو…. تادیرنشده